قبل از آنکه چاقویش را دربیاورد گفت: «بعد از خوندن پروندهی سوژهها باید برامون بنویسی که چهجوری میخوای اولین مشتریت رو بکشی و چهجوری جسدش رو تو سطح شهر نمایش بدی. ولی نباس فکر کنی هرچی نوشتی باهاش موافقت میشه. یکی از متخصصهای ما روش پیشنهادی رو سبک سنگین میکنه…
ادامهاُگوست استریندبرگ (یا به لهجهی سلیس سوئدی: استریندبری) کاشف بزرگ رابطهی عشق و نفرت توأمان در فرم مدرن درامنویسی است؛ جدل و کشمکش درونی رابطه، با این انگاره که زوجها (با استعارهی موردعلاقهی خودش) بهسان «وامپیر»ها، با تغذیه از دیگری است که زندگی را تاب میآورند: یکجور عشقورزی که بهجای…
ادامهمیخواهد بایستد. پاهایش یاری نمیکند. همانطور نشسته، دستهایش را بلند میکند و آنها را به چپ و راست تکان میدهد. تمام انرژیاش را برای یک فریاد جمع میکند. تنها صدایی که از گلویش خارج میشود، چیزی در حد یک عطسهی نیمهکاره، یک نفسِ بریدهبریده است. بیفایده است. بهخوبی میفهمد که…
ادامهپیرمردی در پای دیوار فروریختهی برلین ویولنسل مینوازد؛ «سوئیت شمارهی دو» باخ در هوایی سرد و به شکرانهی «معجزه»ی فروریختن دیوار برلین. تصویری که در یازدهم نوامبر ۱۹۸۹ ثبت شد، در همه جای جهان دیده و بخشی از تاریخ شد. او امستیسلاو روستروپوویچ است، نوازندهی شهیر ویولنسل. کار او نمایشی…
ادامه