یک ذره هم دور نشده‌ام

نوشته‌ات را اگر در فیس‌بوک منتشر کنی، ثانیه‌ای طول نمی‌کشد که به دست خواننده می‌رسد. زمان تولید تا مصرف به کمترین حدش رسیده و نوشته‌ها دیگر در برزخ گیر نمی‌کنند. ولی پا را که از شبکه‌های اجتماعی و دنیای دیجیتال بیرون بگذاری، می‌بینی نوشته‌ها هنوز دارند راهی طولانی طی می‌کنند…

ادامه

روز، خارجی، ظهرِ مصیبت

ظهر تاسوعا، مسجد جامع هرمز مسجد حیاط بزرگی دارد. وسط حیاط یک تیر چراغ‌برق است. کنار آن تریبون کوچکی درست کرده‌اند و مردی شصت‌ساله پشت تریبون ایستاده و مدیحه‌خوانی می‌کند. دور مرد و دیرک حلقه‌حلقه ایستاده‌اند، می‌چرخند، و سینه می‌زنند. همان‌چه همیشه از جنوبی‌ها دیده‌ایم. بین صدوپنجاه دویست نفر این…

ادامه

خانم سونتاگ، خوش آمدید

این روزها هر بار که به کتابفروشی‌ها سر می‌زنیم و سراغ تازه‌های ادبیات را می‌گیریم، چیزی هست و دست‌خالی روانه‌ی خانه نمی‌شویم؛ یادمان نرفته تا همین دو سال پیش از این خبرها نبود و اگر هر هفته هم راهی کتابفروشی می‌شدی اغلب دفعات هیچ‌چی دستت را نمی‌گرفت. کسی می‌گفت هشت…

ادامه

از دو که حرف می‌زنم از چی حرف می‌زنم

برج آزادی این شب‌ها مهمان کابوس‌های نسلی است که در بمباران و آوار و دود و آتش به دنیا آمده‌اند. نسلی که نطفه‌اش در هراس جنگ بسته شده. «نکتار»، نمایشی کارگاهی از سارا فعلی، ماکان اشگواری و اعضای گروه کارخانه، که در برج آزادی اجرا می-شود، اجرایی است که انگار طرح،…

ادامه