صبح ۲۸ اکتبر ۱۹۵۴، مری ولش همینگوی، همسر چهارم ارنست همینگوی، در رختخواب بود که شنید شوهرش میگوید: «یهچیزی برنده شدم.» «چی؟» «یهچیز سوئدی.» منظور او البته جایزهی نوبل ادبیات بود، اما برای رماننویس، اینخبرها خیلی جذاب نبود: «دارم فکر میکنم بهشان بگم برید دنبال کار خودتون.» بعد مکثی میکند…
ادامه