… دارم به خیال خودم میگویم چطور شد که عکاس شدم، متوجه شدهام که همیشه دلم میخواسته آنچه را دیدهام، دیگران هم ببینند، دیگران هم در این ذوقزدگی سهیم شوند، خیلی وقتها یاد شباهت خودم و زوربا میافتم وقتی در سفری که همراه اربابش به جزیرهی کرت میرفت از دیدن …
بیشتر بخوانید »مبادا که نخلش نیارد رطب
در فاصلهی کوتاه قلعهگنج و چلپایی روی تپههای نرم کنار جاده، بزرگ نوشتهاند: «پرداخت زکات جان و مال را پاکیزه میکند.» چلپایی، با آن اسم عجیبش کوچه ندارد؛ خیابان هم ندارد. چند خانهی محقر، بینظم و بیترتیب کنار هم ساخته شدهاند. انگار چند قوطیکبریت از دستان عابری حواسپرت بیهوا افتاده …
بیشتر بخوانید »عکسهای عباس کوثری از تمرینهای عالیم قاسماف
عالیم سرحال است. با ریتم بشکن میزند. پیچوتاب میدهد به بدنش. نوبت آوازِ فرقانه که میرسد، دستی به شانهی دخترش میزند و نیرو میدهد. میخندند. جاهایی نوبتِ آوازشان را فراموش میکنند، میپرند توی آواز همدیگر و دوباره میخندند. «شما را همواره موزیسینی میشناسند که خرقعادت میکند، بنیادهای تغییرناپذیر موسیقیِ آذربایجان …
بیشتر بخوانید »راوی خیابان
رضا جمیلی: مصطفی سون را عکاس استانبول میدانند. سالها در مطبوعات ترکیه از جمله حریت، صباح و ملیت عکاسی کرده و از یک جایی به بعد رفته سراغ پروژههای شخصیاش. پروژههایی با تمرکز بر خیابانها و زندگی و فرهنگی که در آنها جریان دارد. خیابانهایی از آمستردام و سیدنی گرفته …
بیشتر بخوانید »هرچه زیرِ پوشش است تخیلم را به پرواز درمیآورَد
این پوششها میخواهند چی را پنهان کنند؟ توی این ماشین چیست مگر؟ دارند داخلِ آن ساختمانِ نیمهکاره چهکار میکنند؟ روی آن تابلوی کنارِ جاده چی نوشته؟ مهم نیست. مهم این است که شهره مهران با کِشیدنِ این تابلوها توجهِ ما را به چیزهایی جلب میکنند که هر روز میبینیم اما …
بیشتر بخوانید »