توی چادری که از گرما تب کرده بود، عهد کردیم که تا قیام قیامت یکدیگر را فراموش نکنیم. من و طیبه و اسماعیل و فیصل و خواهرش، فروزان. روز هشتم سفر بود. فروزان تکیه داده بود به تیرک چادر و به این بازی میخندید. بچهها از جنگ گفته بودند و …
بیشتر بخوانید »دو سیب در تشویش
ریحانه روز دوشنبه در میدان هوایی کابل در خیل جمعیت وحشتزدهای که به دنبال هواپیماهای امریکایی میدویدند نبود، اما یکی از آنهایی که به خیال خود بر بال سیمرغ نشست و از بالای ارابهی آهنین سقوط کرد از اقوامشان بود؛ از ولایت پغمان. ریحانه در لشکر پیادههایی بود که شبانه …
بیشتر بخوانید »لالایی مجنون
غروب جمعه، پنجم دیماه ۸۲، سوگمندانهترین اختتامیهی تمام جشنوارههای تئاتر جهان در سیرجان برگزار شد با یک سینی پر از شمعهای روشن روی صحنه؛ بهیاد جانباختگان زلزلهای که هنوز ابعاد واقعیاش برای هیچکس روشن نبود. بداقبالترین برگزیدههای تاریخ پاهایشان برای رفتن روی سن یاری نمیکرد. بیسروصدا میرفتند جایزهشان را میگرفتند …
بیشتر بخوانید »سالهای سکوت
صداها یک ماه بعد از بازنشستگی احمد از او انتقام گرفتند. تازه بعد از ۴۷ سال از سر و صدای آهنگری دور شده بود. اردیبهشت رفته بودند شیراز، آنجا پسرش گفت چرا صدایت اینطور شده؟ چرا نمیتوانی خوب حرف بزنی. کلمهها روی زبان سنگین بودند. دکترهای گوش و حلق و …
بیشتر بخوانید »کرمانیها افغانستیز نیستند
«دانشآموزان افغانستانی ولایت کرمان به دلیل افغان بودن از مدرسهی ابتدایی زینبیه اخراج شدند.» انتشار این خبر واکنشهای بسیاری به همراه داشت که نتیجهاش بازگشت این دانشآموزان به مدرسه، پس از ده روز، بود. بااینحال سیامک زند رضوی، جامعهشناس و از بنیانگذاران مرکز «دوستدار کودک مشتاق»، از کودکانی میگوید که …
بیشتر بخوانید »